
با هیچ قله ای عوض نکنید!
یک
روز صبح شیوانا قبل از شروع درس ،همه شاگردان را در کلاس جمع کرد و به
آنها گفت برای خداحافظی با دو نفر از دوستانشان خود را آماده کنند.شیوانا
گفت آنها قرار است به سفری طولانی بروند و قبل از سفر باید یک چیزهایی به
آنها گفته شود که بقیه شاگردان هم لازم هست آنها را بشنود.
وقتی همه در کلاس جمع شدند ،شیوانا دو نفر از شاگردان ممتاز خود را مقابل جمع آورد و به آنها گفت:
شما
باید امروز یه سمت قله بروید. الان که حرکت می کنید ایمان و باوری قوی
وقدرتمند وجود شما را فرا گرفته است که شمارا مطمئن می سازد که حتما به آن
سمت کوه خواهید رفت وآن را از مقابل خویش کنار خواهید زد.
اما وقتی به سمت کوه می روید خستگی بر شما غلبه خواهد کرد.باران و برف بر شما خواهد بارید و پاهایتان زخمی خواهد شد.
در
مسیر راه به کسانی بر میخورید که با شما پیمان دوستی می بندند اما نیمه
راه شما را رها می کنند و پی منفعت خویش می روند و در مسیر صعود شما به
کوهستان در پشت هر سنگ زمزمه انسان های ضعیفی را خواهید شنید که به شما می
گویند فکر صعود را از سرتان بیرون کنید که امکان پذیر نیست.
اما شما همچنان باید به سمت جلو بروید.
شاید
وقتی کوه اول را پشت سر گذاشتید ده ها کوه عظیم تر وسنگی تر و پر صخره تر
مقابل شما ظاهر شود، در این مواقع ایمان و باور شما سست می شود.
احساس می کنید که باید برگردید و یا همان جایی که هستید بایستید و دیگر جلوتر نروید.
اما هرگز نباید اجازه دهید ایمانتان ضعیف شود، بلکه هر بار که صعود سخت تر شد باید قوی تر ومصمم تر شوید.
هر گامی که برای جلوتر رفتن و صعود بر می دارید به خود تبریک می گویید.
حتی
اگر کوه ها و صخره ها بلند تر شدند و صعب العبور تر باز هم همین که دارید
به جلو می روید به خودتان تبریک بگویید و ایمان و اعتقادتان به اینکه می
توانید ادامه دهید بیشتر شود.
می دانید چرا؟
چون شما دارید صعود می کنید وبه سمت بالا میروید و این است که اهمیت دارد.
قله هرگز به اندازه خود صعود ارزش و اعتبار ندارد.
فقط به جلو رفتن ادامه دهید ویک لحظه از پیشروی دست برندارید.
ایمانتان را به صعود با هیچ قله عوض نکنید.